امام جماعت شما امروز از عدالت ساقط شده
امام جماعت شما امروز از عدالت ساقط شده
برپا كردن نماز جماعت ظهر و عصر و قصه بين دو نماز عجيب جاذب و جالب بود، به حدي كه دانشآموزان براي آماده شدن و وضو گرفتن و پر كردن صفهاي جلوي جماعت براي شنيدن قصه بعد از نماز، از يكديگر سبقت ميگرفتند. در اين كار، هيچ زور و اجباري كه در كار نبود، دانشآموزان، يكديگر را به زودتر آمدن ترغيب ميكردند و در وقت اذان حتي يك نفر هم در حياط يا جاهاي ديگر مدرسه نبود. خاطرهاي از آن روزها در اينباره يادم مانده كه خواندنش خالي از لطف نيست: روزي صفها تشكيل شده، مؤذن اذان گفته و مكبر ايستاده بود. همه منتظر حضور حاجآقا براي اقامه نماز بوديم. ايشان آمد و آرام مثل كوه روبهروي بچهها ايستاد و فرمود: �امام جماعت شما امروز از عدالت ساقط شده و نميتواند پيشنماز باشد. شما هم نمازتان را فرادي بخوانيد، چراكه من امروز يكي از همكلاسهاي شما را تنبيه كردم و احتمالا به او بايد ديه بدهم و از او رضايت بگيرم و از اولياي او هم رضايت و حلاليت طلب كنم و به درگاه خداي خود نيز از اين بابت توبه و استغفار كنم تا باز بتوانم به روزگار قبل برگردم و اقامه نماز جماعت كنم. اين سخنان آرام و باوقار و صريح و روان و قاطع و مستدل و بيچونوچراي اين زعيم روحاني چه كرد؛ هم درس داد و هم مرز گناه را شناساند. او، هم گناه و اشتباه خود را نماياند، هم راه بازگشت را نشان داد
برگفته از کتاب �ناگهان معلم شدم�
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 - 10:04:43 PM