×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

روز نوشت

مهمان نوازی


#سفرنامه  کربلا 4
مهمان نوازی
      بعد از زیارت برای پیدا کردن جایی برای خوابیدن و غذا یی برای خوردن از حرم خارج شدیم ؛ دور میدان کاظمین ایستاده بودیم که کسی  ما را به خانه اش دعوت کرد ؛ سوار ونی که اجاره کرده بود شدیم؛ به خانه اش رفتیم  وقتی وارد  شدیم  قبل از ما چند نفر از ایرانیان در آنجا ساکن شده بودند ؛صاحب خانه با احترام خاصی ما را به طبقه دوم خانه هدایت کرد ؛پرسید:آیا شام خورده اید ؟  گفتیم :آری ! اصرار داشت شام بیاورد؛ گفتیم : شام خوردیم ؛ پرسیدیم: وای فا موجود؛  دو پسرجوان صاحب خانه آمدند ؛ موبایل های ما را تنظیم کردند؛ و ما بعد از چند روز  حمله گونه وارد،نت و اینترنت ؛تلگرام و اینستاگرام......شدیم!
 صاحبخانه برای ما  میوه  آورد  و چای  باحلی! ( در عراق چای بسیار سیاه و بسیار شیرین را شای باحلی می گویند)

      صبح در طبقه  اول صبحانه  خوردیم ؛درسالنی پذیرایی  عکس بزرگ شهیدی بر دیوار بود که در سال ۲۰۱۵  در جنگ با تروریست ها  شهید شده بود؛ تروریست هایی تحت تاثیر  دسیسه های دشمنان انسان  واسلام  سلاح بر داشته اند تا جوان مسلمان شیعه نتواند در عراق آزادانه زندگی کند...  از صاحب خانه نسبتش را با شهید پرسیدیم؛ گفت: فرزند اوست ؛ برای شهیدش فاتحه ای قرائت کردیم ؛همچنان ایستاده بود از ما  پذیرایی می‌کرد ؛در ضمن پذیرایی از ما پرسید :که در بین شماکسی هست که سید باشد ؟ و ما اکثرا سید بودیم؛گفتیم چه کسانی سید هستند؛ صاحب خانه ذوق کرده بود از این که مهمانانش هم ایرانی هستند و هم سید وقتی که داشتیم داییم را معرفی میکردیم؛گفتم ایشان برادر شهید هم هست.. صاحب خانه وقتی این را شنید انگار حس خاصی  پیدا کرد مهربانیش چند برابر شد و نمی توانست  شوق و علاقمندی خود را پنهان کند !.... صبحانه را که خوردیم گفت: اگر به زیارت میروید شما را برسانم و اصرار می کرد که ناهار را نیز مهمانش باشیم؛ تشکر کردیم؛ ما را سوار ماشینش کرد و به حرم رساند

 تا بعد از ظهر در کاظمین ماندیم؛ بعد از ظهر 16 آبان 95 با راننده ای که ظاهر هر گز به نجف نیامده بود ،عازم نجف شدیم، نماز مغرب و عشا را که خواندیم  دنبال جایی برای خوابیدن بودیم

موکب ها ی نجف  برپا شده بودند ؛ هوای نجف هوای زیارت اربعین شده بود، جمعیت پشت سر هم در حرکت بودند ، داشتیم از خیابانی می گذشتیم که یکی  ازم  پرسید :عربی بلدی صحبت کنیم :گفتم کمی! گفت :به این آقا بگو  خانه ای دارد که ما برویم شب بخوابیم؟  پرسیدم که آیا جای هست که این  زاِئران بتوانند بخوابند. پاسخ داد: آری ، اما کمی دور است و در ضمن باید بعد از نماز صبح خانه را ترک کنند. به زائران گفتم : چنین خواسته ای دارد... دیدم  سختشان است که بروند  و در ضمن این زائران دستشان قبض موکب است... یعنی قبلا جای گرفته بودند ! دنبال جای بهتر می گشتند!

پرسیدم آیا جای برای دوستان ما هم دارید " پرسید چند نفرید؟ گفتم : یازده نفر( حادی  عشر)  دیدم می گوید: دعش! فکر کردم می گوید : داعش ! گفتم : نه نه ! عشر و واحد.... بعد فهمیدم که عراقی ها  به یازده می گویند : دَعَش!

گفت مشکلی نیست؛ بگو بیایند ، دوستان ما کمی دور شده بودند رفتم و صدایشان زدم و این گونه شد که شدیم مهمان سید حیدر الحسینی، که وقتی فهمید ماها هم سیدیم ، پسر عمو صدایمان می کرد... با ون برادرش سید جواد -که  در جنگ عراق اسیر ایران شده بود -ما را به خانه اش برد، غذا های مختلف و نوشیدنی های متفاوت برای ما تدارک دید و چقدر مهربان  و دوست داشتنی، برادر هایش و برادر زاده هایش آمدنده بودند و چقدر نشان می دادند که از دیدن ما خوشحالند و چقدر با تمام توان خدمت می کردند سید جعفر، سید رضا، سید صادق، سید عباس نوجوانان ده دوازه سالشان چقدرصمیمیت به خرج دادند، دم به دم آب می آوردند، چای، شربت ...

آن شب چقدر در نجف به ما خوش گذشت و سید حیدر چقدر مرد شریفی بود با آن که مکانیک بود، در زمینه های مختلف اطلاعات خوبی داشت، از وضعییت ایران هم کاملا مطلع بود، فهم دینی و سیاسی عمیقی داشت . دوسه نفری  از او خواهش کردیم ببیند قرائت نماز ما درست است یا نه؟ یعنی نمازی که می خوانیم فارسی است یا عربی؟!  خواندیم و خوشحال شد  و شدیم که قرائت نمازمان بدک نیست! تا پاسی از نیمه شب من و یکی از دوستان نشستیم و با او گفت وگو کردیم  هر چند  تکلم ما خوب نبود اما حرف همدیگر را کاملا می فهمیدم با ا آنکه هنگام قرار گفته بود صبحانه  ای  در کار نیست و باید زائران بعد از نماز صبح منزل را ترک کنند اما صبحانه را آماده کرده بود !

البته یادم رفت بگویم؛ وای فای هم موجود بود. ما هم وقتی به خانه ی سید حیدر رفته بودیم یادمان رفته بود بپرسیم: خودش آمد و گفت:وای فای موجود! البته عراقی ها دستگاه گیرنده وای فای  را در حیاط  و در فضای بازقرار می دهند!

دوشنبه 30 آبان 1395 - 6:37:20 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


نگرش


بی شعوری؛ اساس مشکل یک جامعه


عذر خواهی


پرورش گرگ درون👌


کادو


کشتی نجات


مسیر شهادت


زائر


مهمان نوازی


خاندان کَرَم


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

141383 بازدید

7 بازدید امروز

56 بازدید دیروز

680 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements