شور محشر بود
نوبت یک یار دیگر بود
خطی از مرز افق تا دشت می آمد
خط سرخی در میان هر دو لشکر بود
آن طرف ، انبوه دشمن
غرق در فولاد و آهن بود
این طرف ، منظومه خورشید روشن بود
این طرف ، هفتاد سیاره
بر مدار روشن منظومه می چرخید
**************
دشمنان ، بسیار
دوستان ، اندک
این طرف کم بود و تنها بود
این طرف کم بود ، اما عشق با ما بود
*****************
شور محشر بود
نوبت یک یار دیگر بود
باز میدان از خودش پرسید :
"نوبت جولان اسب کیست ؟"
دشت ، ساکت بود
از میان آسمان خیمه های دوست
ناگهان رعدی گران برخاست
*********************
این صدای اوست !
این صدای آشنای اوست !
این صدا از ماست !
این صدای زاده ی زهراست :
"هست آیا یاوری مارا ؟"
*******************
و صدای او به سقف آسمان ها خورد
باز هم برگشت :
"هست آیا یاوری مارا ؟"
انعکاس این صدا تا دورترها رفت
تا دل فردا و آن سوتر ز فردا رفت
قسمتی از منظومه روز دهم سروده قیصر امین پور
142046 بازدید
4 بازدید امروز
54 بازدید دیروز
226 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian